آراء و اندیشه های مخدوم قلی فراغی از دیدگاه قرآن و احادیث نبوی (۲۵)
(با همکاری بنیاد فرهنگی نظریۀ همگرایی تمدن ها)
تحقیق و بررسی : حافظ اراز محمد آخوند یمرلی
(از صفحۀ ۱۲۳ تا صفحۀ ۱۲۵ نسخۀ قاضی)
(صفحۀ ۱۲۳ نسخۀ قاضی فراغی)
۱ـ احسن القصص (داستان حضرت یوسف ع) :
نَحۡنُ نَقُصُّ عَلَيۡكَ أَحۡسَنَ ٱلۡقَصَصِ بِمَآ أَوۡحَيۡنَآ إِلَيۡكَ هَٰذَا ٱلۡقُرۡءَانَ وَإِن كُنتَ مِن قَبۡلِهِۦ لَمِنَ ٱلۡغَٰفِلِينَ ٣ (یوسف۳)
[ای پیامبر،] ما بهترین داستانها را با وحی کردنِ این قرآن بر تو حکایت میکنیم ؛ و مسلّماً پیشتر تو [از این داستانها] بیخبر بودی.
دفترلر ایچینده بیر کتاب گؤردیم
” قصص الانبیاء ” آدلی یارانلار !
حضرتِ یوسف نی بیان ایلأرلی
قصّه سی شکردن داتلی یارانلار
*
(صفحۀ ۱۲۴ نسخۀ قاضی فراغی)
۲ـ نابینایی حضرت یعقوب (ع) از شدّت اندوه و گریه :
وَتَوَلَّىٰ عَنۡهُمۡ وَقَالَ يَٰٓأَسَفَىٰ عَلَىٰ يُوسُفَ وَٱبۡيَضَّتۡ عَيۡنَاهُ مِنَ ٱلۡحُزۡنِ فَهُوَ كَظِيمٞ ٨٤ (یوسف)
و از آنان روی برگرداند و گفت : « دریغ از یوسف !» و چشمانش از شدت اندوه [و گریستن برای فرزندش] سفید شد و همچنان اندوه خود را فرو مىخورد.
الله دان تانگری نینگ اول معجزاتین
یعقوب نی نابینا اتدی ، یارالار
*
۳ـ خواب حضرت یوسف (ع) در کودکی :
إِذۡ قَالَ يُوسُفُ لِأَبِيهِ يَٰٓأَبَتِ إِنِّي رَأَيۡتُ أَحَدَ عَشَرَ كَوۡكَبٗا وَٱلشَّمۡسَ وَٱلۡقَمَرَ رَأَيۡتُهُمۡ لِي سَٰجِدِينَ ٤
[یاد کن از] هنگامی که یوسف به پدرش [یعقوب] گفت: «پدر جان ، من [در خواب] یازده ستاره و خورشید و ماه دیدم . آنها را دیدم که برایم سجده میکردند».
یدی یاشدا گوردی یوسف بو دویشی
یارانلار ، تَعجِب الله نینگ ایشی
*
۴ـ سجدۀ خورشید و ماه و ۱۱ ستاره در برابر حضرت یوسف (ع) :
وَرَفَعَ أَبَوَيۡهِ عَلَى ٱلۡعَرۡشِ وَخَرُّواْ لَهُۥ سُجَّدٗاۖ وَقَالَ يَٰٓأَبَتِ هَٰذَا تَأۡوِيلُ رُءۡيَٰيَ مِن قَبۡلُ قَدۡ جَعَلَهَا رَبِّي حَقّٗاۖ … ١٠٠
و پدر و مادرش را بر تخت نشاند و [همگی] در برابرش به سجده افتادند و [یوسف] گفت: «پدر جان ، این تعبیر [همان] خوابم است که پیشتر دیده بودم . پروردگارم آن را راست گردانْد [و تحقق بخشید].
بیر آی بیله بیر گون اول اون بیر ییلدیز
یوسفغا کؤپ تعظیم اتدی، یارانلار!
*
۵ـ انداختن حضرت یوسف (ع) در قعر چاه توسط برادران :
فَلَمَّا ذَهَبُواْ بِهِۦ وَأَجۡمَعُوٓاْ أَن يَجۡعَلُوهُ فِي غَيَٰبَتِ ٱلۡجُبِّۚ وَأَوۡحَيۡنَآ إِلَيۡهِ لَتُنَبِّئَنَّهُم بِأَمۡرِهِمۡ هَٰذَا وَهُمۡ لَا يَشۡعُرُونَ ١٥
هنگامی که او را [همراه خود] بردند و همدست شدند که او را در قعر چاه بیندازند ، به او وحی کردیم که : «[سرانجام] قطعاً آنان را در حالی که هیچ [دربارهات] نمیدانند ، از [چند و چون] این کارشان آگاه خواهی ساخت».
شمعون ، روبیل آدلی اون دور قارداشی
یوسفنی بیر چاها آتدی ، یارانلار
*
یوسفنی سالدیلار تهِ زمینه
آنینگ داغی ، کؤنگلی بُولدی کمینه
*
۶ـ برادرانش به پدرش گفتند : یوسف را گرگ خورده است :
قَالُواْ يَٰٓأَبَانَآ إِنَّا ذَهَبۡنَا نَسۡتَبِقُ وَتَرَكۡنَا يُوسُفَ عِندَ مَتَٰعِنَا فَأَكَلَهُ ٱلذِّئۡبُۖ وَمَآ أَنتَ بِمُؤۡمِنٖ لَّنَا وَلَوۡ كُنَّا صَٰدِقِينَ ١٧
گفتند: «پدرجان، ما [دورتر] رفتیم که مسابقه دهیم و یوسف را نزد اثاث خود گذاشتیم و گرگ او را خورد ؛ و هر چند که راستگو باشیم ، تو [هرگز سخن] ما را باور نخواهی کرد».
“یوسف جانی بؤری اییدی” دییدیلر
بیر – بؤرینی توُتوُب باغلاپ گلدی لر
*
۷ـ وحی خداوند به حضرت یوسف (ع) در سخت ترین شرایط و عمق چاه :
… وَأَوۡحَيۡنَآ إِلَيۡهِ لَتُنَبِّئَنَّهُم بِأَمۡرِهِمۡ هَٰذَا وَهُمۡ لَا يَشۡعُرُونَ ١٥
به او وحی کردیم که : «[سرانجام] قطعاً آنان را در حالی که هیچ [دربارهات] نمیدانند ، از [چند و چون] این کارشان آگاه خواهی ساخت».
یوسفنی سالدیلار ته زمینه
آنینگ داغلی کؤنگلی بولدی کمینه
حق امر اتدی اول جبراییل امینه
بیر دمده یوسفنی نأتدی، یارانلار!
*
۸ـ جریان آمدن کاروان وآب کشیدن آبرسان از چاه و نجات حضرت یوسف (ع) :
وَجَآءَتۡ سَيَّارَةٞ فَأَرۡسَلُواْ وَارِدَهُمۡ فَأَدۡلَىٰ دَلۡوَهُۥۖ قَالَ يَٰبُشۡرَىٰ هَٰذَا غُلَٰمٞۚ وَأَسَرُّوهُ بِضَٰعَةٗۚ وَٱللَّهُ عَلِيمُۢ بِمَا يَعۡمَلُونَ ١٩
و کاروانی آمد و آنان آبآورِ خود را فرستادند ؛ او دَلوش را [در چاه] انداخت [و چون یوسف را بالا کشید] گفت: «مژده دهید! این یک نوجوان است» ؛ و [پس از نجاتش] او را همچون یک کالا[ی ارزشمند از دیگران] پنهان داشتند ؛ و[لی] الله به آنچه میکردند آگاه بود.
بیر کروِن گلیأردی مصردن شاما
نأگهان گلدی لر اوُشبو مقاما
بشیر ، بشر آتلی ایکی غُلاما
کِتدن قاوالارین تارتدی ، یارانلار!
قاوالارین چیقاردیلار داشینا
یوسف چیقدی آی دک بولوُپ نشانه
*
۹ ـ فروش حضرت یوسف (ع) به بهایی اندک :
وَشَرَوۡهُ بِثَمَنِۢ بَخۡسٖ دَرَٰهِمَ مَعۡدُودَةٖ وَكَانُواْ فِيهِ مِنَ ٱلزَّٰهِدِينَ ٢٠
و [سرانجام] او را به بهایی اندک ـ چند درهم ـ فروختند و در[بارۀ نگه داشتنِ] او بیمیل بودند .
یوسف : “صدّیق قوُل من” دییدی مردانا
اون سکیز یارماقغا ساتدی، یارانلار!
*
(صفحۀ ۱۲۵ نسخۀ قاضی فراغی)
۱۰ـ احترام و گرامیداشت عزیز مصر مقام و مرتبه حضرت یوسف را :
وَقَالَ ٱلَّذِي ٱشۡتَرَىٰهُ مِن مِّصۡرَ لِٱمۡرَأَتِهِۦٓ أَكۡرِمِي مَثۡوَىٰهُ عَسَىٰٓ أَن يَنفَعَنَآ أَوۡ نَتَّخِذَهُۥ وَلَدٗاۚ … ٢١
و آن شخص از [مردم] مصر [= عزیز] که او را خریده بود ، به همسرش گفت: «مقامش را گرامی بدار. امید است که برایمان سودمند باشد یا او را به فرزندی بگیریم».
عاشق بولدی أر یوسف نینگ گورکونه
سالدیلار یدی قات یرینگ برکینه
*
۱۱ـ سربلندی حضرت یوسف (ع) در مقابل زنان مصر :
وَقَالَ نِسۡوَةٞ فِي ٱلۡمَدِينَةِ ٱمۡرَأَتُ ٱلۡعَزِيزِ تُرَٰوِدُ فَتَىٰهَا عَن نَّفۡسِهِۦۖ قَدۡ شَغَفَهَا حُبًّاۖ إِنَّا لَنَرَىٰهَا فِي ضَلَٰلٖ مُّبِينٖ ٣٠ فَلَمَّا سَمِعَتۡ بِمَكۡرِهِنَّ أَرۡسَلَتۡ إِلَيۡهِنَّ وَأَعۡتَدَتۡ لَهُنَّ مُتَّكَٔٗا وَءَاتَتۡ كُلَّ وَٰحِدَةٖ مِّنۡهُنَّ سِكِّينٗا وَقَالَتِ ٱخۡرُجۡ عَلَيۡهِنَّۖ فَلَمَّا رَأَيۡنَهُۥٓ أَكۡبَرۡنَهُۥ وَقَطَّعۡنَ أَيۡدِيَهُنَّ وَقُلۡنَ حَٰشَ لِلَّهِ مَا هَٰذَا بَشَرًا إِنۡ هَٰذَآ إِلَّا مَلَكٞ كَرِيمٞ ٣١
[هنگامی که این خبر منتشر شد] برخی از زنان در شهر گفتند: «همسر عزیز [مصر]، از غلام [جوان] خویش تقاضای کامجویی میکند [و] سخت شیفتهاش گشته است. ما او را واقعاً در گمراهی آشکاری میبینیم».
وقتی [همسرِ عزیز] نیرنگ [و بدگوییِ] آنان را شنید، [شخصی را برای دعوت] به سراغشان فرستاد و مجلسی برایشان ترتیب داد و به هر یک از آنان [برای بریدن غذا] چاقویی داد و به یوسف گفت: «بر [جمعِ] آنان وارد شو». [زنان] چون او را دیدند، [او را] بسیار بزرگ[وار و زیبا] شمردند و [از شدت شگفتی] دستهایشان را زخمی کردند و گفتند: «پناه بر الله! این بشر نیست؛ این جز فرشتهای بزرگوار نیست».
آلتی خاتین قویمادیلار ارکینه
یوسف هم آلارغا نأتدی، یارانلار؟!
نکته : قرآن مجید به تعداد زنان و چگونگی صفات و رفتارشان اشاره نکرده است؛ ابن عباس و دیگران می گویند: «پنج نفر بودند: همسر ساقی عزیز، همسر حاجب و پرده دار، همسر نانوا، همسر سرپرست اصطبل و همسر رئیس زندان. امّا ظاهر قضیه این است که این واقعه در شهر شایع شده و ورد زبان ها گشته بود و قضیه به وسیله خدمتکاران به بیرون از قصر عزیز رفته و شایعه پیدا کرده است.» (تفسیر نورالکلام، فریدون سپری،ج۳،صفحه ۲۷)
*
۱۲ـ پاره کردن همسر عزیز مصر، پیراهن یوسف را از پشت :
وَٱسۡتَبَقَا ٱلۡبَابَ وَقَدَّتۡ قَمِيصَهُۥ مِن دُبُرٖ وَأَلۡفَيَا سَيِّدَهَا لَدَا ٱلۡبَابِۚ … ٢٥
و هر دو به طرف در شتافتند و [همسرِ عزیزِ مصر] پیراهن او[= یوسف] را از پشت پاره کرد و [در این هنگام] شوهرش را در آستانۀ در یافتند.
خاتین لار مِکریدن قاچدی ، قوُتولدی
اته گین کسدیلر ، داشدا توُتوُلدی
*
۱۳ـ یوسف علیه السلام چندین سال در زندان می ماند :
… فَأَنسَىٰهُ ٱلشَّيۡطَٰنُ ذِكۡرَ رَبِّهِۦ فَلَبِثَ فِي ٱلسِّجۡنِ بِضۡعَ سِنِينَ ٤٢
و[لی] شیطان یاد کردن [از یوسف نزد] سَرورش را از خاطرِ وی [= ساقی پادشاه] بُرد و او [= یوسف] چندین سال [دیگر نیز] در زندان باقی ماند.
نیچه ییللار زندان ایچره یاتیلدی
یوسف دن تمامی اوتدی ، یارانلار
*
۱۴ـ یوسف (ع) در زندان و شاه خوابی می بیند :
وَقَالَ ٱلۡمَلِكُ إِنِّيٓ أَرَىٰ سَبۡعَ بَقَرَٰتٖ سِمَانٖ يَأۡكُلُهُنَّ سَبۡعٌ عِجَافٞ وَسَبۡعَ سُنۢبُلَٰتٍ خُضۡرٖ وَأُخَرَ يَابِسَٰتٖۖ يَٰٓأَيُّهَا ٱلۡمَلَأُ أَفۡتُونِي فِي رُءۡيَٰيَ إِن كُنتُمۡ لِلرُّءۡيَا تَعۡبُرُونَ ٤٣
و [روزی] پادشاه گفت: «من [در خواب] دیدم که هفت گاو چاق را هفت [گاو] لاغر میخورند ؛ و هفت خوشۀ سبز و [هفت خوشۀ] دیگر را خشک [دیدم]. ای بزرگان ، اگر تعبیر خواب میکنید ، در[بارۀ] خوابم نظر دهید».
یوسف صدیق یاتیر زندان ایچینده
پادشاه بیر معجز گوردی دویشونده
*
۱۵ـ عجز و ناتوانی معبّران از تعبیر خواب پادشاه
قَالُوٓاْ أَضۡغَٰثُ أَحۡلَٰمٖۖ وَمَا نَحۡنُ بِتَأۡوِيلِ ٱلۡأَحۡلَٰمِ بِعَٰلِمِينَ ٤٤
آنان گفتند: «[اینها] خوابهایی پریشان است و ما به تعبیر این [گونه] خوابها دانا نیستیم».
منجم لر باری اویشوپ قاشیندا
هر قایسی بیر تعبیر آیتدی ، یارانلار
*
۱۶ـ یوسف (ع) خواب پادشاه را ـ همراه با ارائه راه حل ـ تعبیر می نماید :
قَالَ تَزۡرَعُونَ سَبۡعَ سِنِينَ دَأَبٗا فَمَا حَصَدتُّمۡ فَذَرُوهُ فِي سُنۢبُلِهِۦٓ إِلَّا قَلِيلٗا مِّمَّا تَأۡكُلُونَ ٤٧
[یوسف] گفت: «هفت سال پیاپی [با جدیّت] کشاورزی کنید و آنچه را که درو میکنید ـ جز اندکی که میخورید ـ با خوشهاش [کنار] بگذارید.
ثُمَّ يَأۡتِي مِنۢ بَعۡدِ ذَٰلِكَ سَبۡعٞ شِدَادٞ يَأۡكُلۡنَ مَا قَدَّمۡتُمۡ لَهُنَّ إِلَّا قَلِيلٗا مِّمَّا تُحۡصِنُونَ ٤٨ ثُمَّ يَأۡتِي مِنۢ بَعۡدِ ذَٰلِكَ عَامٞ فِيهِ يُغَاثُ ٱلنَّاسُ وَفِيهِ يَعۡصِرُونَ ٤٩
القصّه ، بو تعبیر یوسف گه یتدی یوسف هم اول دؤیشونگ بیانین اتدی
*
۱۷ـ عبرت گرفتن و برگشت پادشاه از رأی قبلی :
وَقَالَ ٱلۡمَلِكُ ٱئۡتُونِي بِهِۦٓ أَسۡتَخۡلِصۡهُ لِنَفۡسِيۖ فَلَمَّا كَلَّمَهُۥ قَالَ إِنَّكَ ٱلۡيَوۡمَ لَدَيۡنَا مَكِينٌ أَمِينٞ ٥٤
و پادشاه گفت : «او [= یوسف] را نزدم بیاورید [تا مشاورِ] ویژۀ خود گردانم». پس چون [یوسف نزدش آمد و] با وی صحبت کرد ، [پادشاه] گفت: «تو امروز نزد ما ارجمند [و] امین هستی».
عبرت آلیپ ، پادشاه راییندن قایتدی تمامین مسلمان اتدی یارانلار
*
۱۸ـ پادشاه مقام وزارت مالی و خزانه را به یوسف واگذار می نماید :
وَكَذَٰلِكَ مَكَّنَّا لِيُوسُفَ فِي ٱلۡأَرۡضِ يَتَبَوَّأُ مِنۡهَا حَيۡثُ يَشَآءُۚ نُصِيبُ بِرَحۡمَتِنَا مَن نَّشَآءُۖ وَلَا نُضِيعُ أَجۡرَ ٱلۡمُحۡسِنِينَ ٥٦
و این گونه به یوسف در سرزمین [مصر] منزلت [و قدرت] دادیم [آنچنان] كه [میتوانست به هر جا برود و] در هر جایی از آن که مىخواست ، اقامت مىگزید . ما رحمت خود را به هر کس که بخواهیم میرسانیم و پاداش نیکوکاران را تباه نمیکنیم.
یوسف تختا موُنوُپ ، پادشاه بولدولار تمام مِصر خلقین ساتین آلدیلار
*
۱۹ـ تحقّق خواب یوسف (ع) و رحم و عطوفت او به برادران :
قَالَ لَا تَثۡرِيبَ عَلَيۡكُمُ ٱلۡيَوۡمَۖ يَغۡفِرُ ٱللَّهُ لَكُمۡۖ وَهُوَ أَرۡحَمُ ٱلرَّٰحِمِينَ ٩٢
[یوسف] گفت: «امروز هیچ سرزنشی بر شما نیست . الله شما را میآمرزد و او مهربانترینِ مهربانان است.
آقالاری گلیپ ، تعظیم قیلدیلار کُل گناه لرین اؤتدی ، یارانلار